سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دارالشفا حضرت ابوالفضل العباس
پنج شنبه 92 تیر 27 :: 6:17 عصر ::  نویسنده : سیّد حامد مصطفوی       

از بوی سیب سرخ طبق مرده جان گرفت

 زخمی ترین یتیم خرابه توان گرفت

 

باران چشم های رقیه شروع شد

 از بس که گریه کرد دل آسمان گرفت

 

طرفند گریه هاش به داد پدر رسید

 سر را ز دست بی ادب خیزران گرفت

 

روپوش را ز روی طبق تا کنار زد

لب را که دید طفلک لکنت زبان گرفت

 

«بابا» یکی دو بار بریده بریده گفت

با هر نفس نفس که یکی در میان گرفت

 

می گفت گوشواره فدای سرت ولی

دیدم عقیق دست تو را ساربان گرفت

 

حالا گرسنگی به  سراغم که آمده

 آغوشم از محاسن تو بوی نان گرفت

 

آخر طلوع داغ تو کنج تنور بود

در شام زخم های تو خورشیدمان گرفت




موضوع مطلب :



 
درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 80
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 17561