دارالشفا حضرت ابوالفضل العباس
پنج شنبه 92 تیر 27 :: 6:59 عصر ::  نویسنده : سیّد حامد مصطفوی       

منشا حقوق کجاست؟

خدا

 

این‌که خداوند منشأ همه حقوق است و تمام حقوق بر اساس حق خدا بنیان‌گذاری شده است به چه معناست و آیا تنها منظور این است که خداوند حقوق را -که نمونه‌هایی از آنها در رساله حقوق امام سجاد آمده است- قانون‌گذاری کرده است؟

 

پاسخ اجمالی

در مورد این جمله که خداوند منشأ همه حقوق است و تمام حقوق بر اساس حق خدا بنیان‌گذاری شده است، سه احتمال را می‌توان مطرح کرد، همه‌ی اینها می‌تواند درست باشد:

1. منظور این است که خداوند همه‌ی حقوق را قانون‌گذاری کرده است.

2. مقصود این است که خدا علت غایی همه‌ی حقوق است؛ حقوق از این‌جا ناشى مى‌‏شود که دنیا خدا دارد و جریانى که در دنیا هست به سوى یک غایت و هدف است؛ یعنى خلقت به سوى هدفى پیش مى‌‏رود.

3. معنای دیگر این جمله این است که خداوند علت فاعلی تمام حقوق است. خداوند خالق همه چیزها است و هر چیزى و هر شخصى در متن خلقت با یک شایستگى مخصوص به خود به دنیا آمده است. حقوق هم از همین جا یعنى از ساختمان ذاتى اشیا پیدا مى‌‏شود.

پاسخ تفصیلی

در مورد این جمله که خداوند منشأ همه حقوق است و تمام حقوق بر اساس حق خدا بنیان‌گذاری شده است، سه احتمال را می‌توان مطرح کرد، همه‌ی اینها می‌تواند درست باشد:

1. منظور همان چیزی است که در پرسش به آن اشاره شد؛ یعنی خداوند همه‌ی حقوق را قانون‌گذاری کرده است؟

2. مقصود این است که خدا علت غایی همه‌ی حقوق است؛ با این بیان که حقوق از این‌جا ناشى مى‌‏شود که دنیا خدا دارد و جریانى که در دنیا هست به سوى یک غایت و هدف است؛ یعنى خلقت به سوى هدفى پیش مى‌‏رود.

اگر دنیا دنیاى تصادف باشد، همه حرف‌ها در مورد حق و حقوق غلط است؛ زیرا مثلاً وقتی می‌گوییم؛ ما مسئول نسل آینده هستیم، مسئولیت نسبت به نسل آینده بر این اساس است که دنیا نظام حکیمانه‌‏اى دارد و این خلقت به سوى هدف‌هایى پیش مى‌‏رود، به این ترتیب که چون دنیا به سوى هدف‌هایى پیش مى‌‏رود، حق را خود خلقت به وجود آورده است. آن وقت ما در مقابل خلقت مسئولیت داریم. خلقت به ما مى‌‏گوید به همان دلیلى که در تو جهازات تناسلى وجود دارد، به همان دلیل که در تو رغبت طبیعى [به جنس مخالف‏] وجود دارد، تو را ساخته‌‏ام براى این‌که نسل آینده به وجود بیاید؛ یعنى من حقى از نسل آینده بر تو قرار داده‌‏ام. و الّا اگر این مطلب نباشد، پس نسل آینده بر ما حق دارد، یعنى چه؟!.

اگر ارتباط دنیا و آخرت محرز نباشد و اگر پاره‌‏اى از حقوق که قهراً در اجتماع، معدوم مطلق مى‌‏شود، یعنى حقوقى از فرد که فداى اجتماع مى‌‏شود در جاى دیگر تأمین نشود، جهاد، سربازى و تکلیف کردن به فداکارى اساساً هیچ پایه‌‏اى پیدا نمى‌‏کند؛ ظلم است، آنهم ظلم مطلق و على الاطلاق

به عنوان نمونه، همه‌ی انسان‌ها بر این باورند که فرزند(به ویژه هنگامی که کوچک است) بر پدر حق دارد. آیا شما مى‏‌توانید در دنیا کسى را پیدا کنید که بگوید این بچه کوچک بر این پدر و مادر حقى ندارد؟ بلکه مى‏‌گویند حالا که این بچه را به وجود آورده‌‏اى، مجبورى که او را بزرگ کنى. پس این بچه حق دارد. بعد این س?ال پیش مى‏‌آید که حق این بچه از کجا پیدا شد؟ آیا جز این است که بگوییم دستگاه خلقت افراد را به هم مربوط کرده و این حقى است که خداوند عالم در متن خلقت در میان افراد بر عهده یکدیگر قرار داده است؟ گویى خدا مى‌‏گوید به همان دلیلى که در وجود تو یک عاطفه پدرى و در وجود همسرت یک عاطفه مادرى قرار داده‌‏ام، یک اولویتى میان شما و این‏ فرزند وجود دارد. در نتیجه، این بچه به گردن شما حق دارد.[1]

چنان‌که در حقوق اجتماعی نیز چنین است، مثلاً می‌گوییم جامعه و اجتماع بر فرد حق دارد؛ به یک فرد تکلیف می‌کند برو جهاد کن، برو سربازى، برو جان خود را فدا کن. در این‌جا حق فرد به کلى فداى اجتماع مى‌‏شود. روى چه منطقى این فرد این کار را بکند؟ آیا این فرد [نسبت‏] به جان خودش حق ندارد؟! یا حق دارد؟ حال که حق دارد، چرا خودش را فداى اجتماع کند؟ در صورتى که بعد از کشته شدن هیچ فایده‌‏اى از اجتماع نمى‌‏برد! مى‌‏گوییم دنیا و آخرت، مرگ و زندگی، به یکدیگر اتصال و ارتباط دارد. جهاد کردن یک فرد، سربازى کردنش، معنایش این نیست که حق او به کلى از بین مى‌رود، بلکه حق او در جهان دیگر به شکل دیگرى احیا مى‌‏شود.

خداوند خالق همه چیزها است و هر چیزى و هر شخصى در متن خلقت با یک شایستگى مخصوص به خود به دنیا آمده است. حقوق هم از همین جا یعنى از ساختمان ذاتى اشیا پیدا مى‌‏شود

اگر ارتباط دنیا و آخرت محرز نباشد و اگر پاره‌‏اى از حقوق که قهراً در اجتماع، معدوم مطلق مى‌‏شود، یعنى حقوقى از فرد که فداى اجتماع مى‌‏شود در جاى دیگر تأمین نشود، جهاد، سربازى و تکلیف کردن به فداکارى اساساً هیچ پایه‌‏اى پیدا نمى‌‏کند؛ ظلم است، آنهم ظلم مطلق و على الاطلاق.[2]

3. معنای دیگر این جمله این است که خداوند علت فاعلی تمام حقوق است. با این بیان‌که خداوند خالق همه چیزها است و هر چیزى و هر شخصى در متن خلقت با یک شایستگى مخصوص به خود، به دنیا آمده است. حقوق هم از همین جا یعنى از ساختمان ذاتى اشیاء پیدا مى‌‏شود. ما باید هر چیزى را در ذاتش مطالعه کنیم، بعد ببینیم که او شایستگى چه چیزى را دارد و چه استعدادى در وجود او است؛ یعنى طبیعتش چه تقاضایى دارد. مثلاً در بدن انسان، چشم حقى دارد و دست حقى دیگر. اگر حق چشم را به دست بدهیم، نه تنها به دست خدمت نکرده‌‏ایم، بلکه آن‌را از کار انداخته‌‏ایم. هر چیزى استحقاقى دارد و منشأ آن هم خود خلقت است. دو بچه که به مدرسه مى‏‌روند، یکى شایستگى نمره 20 را دارد و دیگرى نمره 5. اگر به او از 20 کمتر بدهیم ظلم کرده‌‏ایم و اگر به این از 5 بیشتر بدهیم نیز ظلم کرده‌‏ایم.[3]

 

پی نوشت:

[1]. ر. ک: مطهرى، مرتضی، مجموعه ‏آثار، ج ‏21، ص 223، انتشارات صدرا، چاپ، تهران،1381ش.

[2]. همان، 224.

[3]. همان، ص230

 




موضوع مطلب :



 
درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 17615