سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دارالشفا حضرت ابوالفضل العباس
پنج شنبه 92 تیر 27 :: 6:17 عصر ::  نویسنده : سیّد حامد مصطفوی       

ای کاش بشنوم سحری دست فرشچیان

بعد از حسین برای حسن میزند ضریح

-----------------------------------------


سینه ای مسرور میخواهم حسین

از مصیبت دور میخواهم حسین

با ضریح نو چه زیبا گشته ای

بار دیگر «سور» میخواهم حسین

-----------------------------------------


این طرح و این ضریح فقط دست گرمی است

ما اصل کار را به بقیع رونما کنیم


-----------------------------------------




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 تیر 27 :: 6:15 عصر ::  نویسنده : سیّد حامد مصطفوی       
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد

هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد

همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد

آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد

نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد

ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد



موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 تیر 27 :: 6:14 عصر ::  نویسنده : سیّد حامد مصطفوی       

دم ِ آخر وصیتی دارم

 ای علی جان (ع) به خاطرت بسپار

 نیمه شبها حسین (ع) دلبندم

 با لب تشنه می شود بیدار


بار سنگین این وصیت را

ازسر شانه های من بردار

قبل خوابیدنش عزیز دلم

ظرف آبی برای او بگذار

 

گریه کردم ز غربتش دیشب

تا سحر سوختم برای حسین(ع)

با همین دست ناتوان امروز

پیرهن دوختم برای حسین(ع)

 

کفنش را به زینبم دادم

حرف های نگفته را گفتم

چند ساعت برای دختر خود

فقط از رنج کربلا گفتم

 

گفتمش میوه ی دلم زینب(س)

کربلا باش یار و یاور او

ظهر روز دهم به نیت من

بوسه ای زن به زیر حنجر او

 

وقت افتادنش به روی زمین

چشم خود را ببند مثل خدا

صبر کن دختر عقیله ی من

قهرمان بزرگ کربلا




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 تیر 27 :: 6:11 عصر ::  نویسنده : سیّد حامد مصطفوی       


این را به هوای کربلا پُست کنم

یا این که به مشهدالرّضا پُست کنم؟

یک نامه نوشته ام برایت بی بی!

این را به نشانی کجا پست کنم؟

***

بی بی! سلام، شب شده و کرده ام هوات

گفتم یکی دو خط بنویسم که از صفات

کم کم زلال تر شوم و مثل آینه

روحم جلا بگیرد و از برکت دعات

مثل پرنده ها بپرم سمت آسمان

مثل فرشته ها بزنم بال در هوات...

بانوی خوب من! چه خبر؟ از خودت بگو

از زخم های کهنه تر از چادر سیات

که خاکی است و بوس? شلاق می خورد

از آتشی که شعله زد از گوش? ردات...

مولا کجاست؟ زخم دلش را چه می کند

آن شیر زخم خورد? صحرای عادیات؟

از من سلام و عرض ارادات و بندگی

حتما ببر به خدمت چشمان مرتضات...

ما را ملال نیست به جز دوری شما

خوبند بچه هام ... به قربان بچه هات...

جانم فدای زخم تو ای کاش پشت در

زیر فشار خرد کننده، خودم به جات-

بودم که تازیانه و سیلی به من خورد

تا از کبود فاجعه می دادمت نجات

یا اینکه زهر شعل? آتش به من رسد

خاکسترم بسازد و ریزد به خاک پات...

اما چه حیف، روی تو نیلی شد و من آه...

ماندم به حسرتی که دهم جان و دل برات...

من نذر کرده ام که شود پهلوی تو خوب

من نذر کرده ام که خدایم دهد شفات

این نامه محتوی کمی خاکی تربت است

مال زمین زخمی غم، مال کربلات

گفتم برایتان بفرستم که تا مگر

 مرهم شود برای همان زخم شانه هات ...

 قربان این غمت که گره خورده بر دلم

قربان این جنون که مرا می دهد حیات

یک لحظه صبر کن و ... ببین راستی... عزیز

بین من و شما نکند خط ارتباط

 یک لحظه قطع گردد و سرگشته تر شوم

 لطفا بگیر دست مرا، اِهدِنَا الصِرّاط...

می ترسم اینکه گم بکنم شهر ندبه را

می ترسم اینکه گم بکنم کوچ? سَمات

می ترسم اینکه باز در انجام واجبات

یا اینکه در تداوم ترک محرّمات

از من قصور سر زند وای وای وای

شرمند? تو گردم و آن چشم پر حیات...

بی بی! مباد آن که فراموشتان شود

 جان حسین، جان حسن، حاجت گدات...

خیلی ببخش طول کشید و اذان صبح-

 آمد و این موذن و حیِّ عَلَی الصّلات ...

 من هم که با این همه واگویه خوانی ام

 خیلی شدم مزاحم ساعات اِلتجات

 پس بیشتر عزیز! مزاحم نمی شوم

 قربان چشم های همیشه خدا نمات ...

 بلوار نخل، کوچ? هفتم، پلاک شعر

باشد نشان خان? من توی کائنات

چشم انتظارمت که جوابی به من دهی

با دست خط سبز، که جان را کنم فدات

دارد تمام می شود این نامه ... والسلام

امضاء ... خط فاصله ...علمدار ...خاک پات...




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 تیر 27 :: 6:4 عصر ::  نویسنده : سیّد حامد مصطفوی       

امام حسین (ع) آزاد مرد تاریخ بشریت
نیمه رها کردن اعمال حج در سال 61 هجری قمری به خاطر واهمه از احتمال جنگ و خونریزی در حرم امن الهی و حرکت به سوی سرزمین عراق به علت اعلام آمادگی مردم آن وادی ، آن هم با زن و فرزند از سوی حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) و به راه انداختن کاروان عشق و حماسه در کربلای معلی خود مجالی دیگر می طلبد که باید در محرم به آن پرداخت.ولی حسین(ع) واژه ای است که هر راد مردی در طول تاریخ با آن آشناست و محبت شیعه به این واژه و شجاعت و الگو بودن آن خود بایسته و شایسته است که نسل سوم انقلاب با خصوصیات آن بیش از پیش آشنا تر می شود.و چه زیبا معصوم (ع) گفت که عشق به ابا عبدالله (ع) آتشی است که در دل شیعیان نهادینه شده و هیچ گاه و با هیچ ابزاری خاموش نمی شود.و گوشه ای از این علاقه به حسین و آرمان های او را می توان تنها در محرم و صفر در میان جوانان این مرز و بوم دید گه چگونه شعله می کشد و هر پیر و جوانی را نا خواسته وارد دستگاه عظیم ولایی می کند و آنچنان او را از خود بیخود می کند که هیچ واژه ای را یارای به تصویر کشیدن آن نمی باشد.

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
 
درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 63
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 17544